من
یک دیوانه ام
دیوانه ی رقص
زیر باران
بی چتر
بی پناه
بی هیچ دغدغه ای
جز خیس شدن
در قطره هایی که
از آسمان می بارند
می چرخم
زیر چشمان خیس شهر
در میانه ی خیابان ها
بی پروا
به آغوش می کشم
زمین را
آسمان را
قطره های سرگردان را
باران
هم نوا با تپش قلب من
می نوازد
و من
در این موسیقی بی نهایت
می رقصم
تا جنون
چرا که در رقص
در باران
دیگر دیوانه نیستم
که عاشقم
و این عشق
برای من
همه ی جهان است
فیروزه سمیعی
ZibaMatn.IR